از آن ســوی پنـجــره ی آســمانـــ ...
کـارتـی بـرای دعـوتـــــ مـنـــ و تــو ...
بـه میـهمـانـی طـعمـی از بـاغ بــهشتــــــ ...
بـوی عطــر آلالــه هـا و زنبـق هـا مـی آیـد ...
درخـتان تـور سـفیـد بـه سـر مـی کـنند ...
و زمـینـــ تـوبـه از زمسـتانی سـرد ...
نسـیم مـهربـانـی دوستـــ مـی وزد ...
بلـبل مستــــ تـرانـه ی رسـتخیـز فصـل را مـی سـراید ...
و خـورشـید چـادر طـلایـی رنگـــ اش را ...
بـرای خـانـه تکـانـی بـه کـمر مـی بنـدد ...
آسـمانــــ ... آبـی از ابـــرها مـی شـود ...
ســبزه ... چـهره ی بـی جـان خـاکـــ را خضـابــــ مـی کـشد ...
کـودکـان از رقـص قـاصـدکـــ هـا شـاد ...
تپـش کـوچـه بـاغ از زایـش زنـدگــی ستـــ ...
بـاران بـهاری ... رنگـــ طـراوتـــ مـی دهـد بـه پـونـه و ریـحـانــ ...
و چلـچـلـه هــا ... روبـان هفتـــ رنگـــ را بـه آسـمان گــره خـواهـند زد ...
( رضــا روسـتا )
دلــم ز روز ازل مبتـلای زهــرا (س) بـود
غلام خـانه به دوشی برای زهـرا (س) بـود
نـه من ... که عالم امکان سراسرش هـر دم
ز روز اوّل خلقتـــ گـدای زهــرا (س) بـود . . .
خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر" تسلیتـــ باد .
قبل از واقعـــه ... ... ... ... !!!
خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آنکه شما هم آنچه ؛
مسلمانان پذیرفـــتهاند به پـذیـرید.
عُـمَـر ملعــون... مىخواهى خانه ما را آتش بزنى ...؟... آرى ...
در آن روز چــرا چنین گفتگوهائى بین یاران پیغمبر در گرفتـــ...؟
اینان کسانى بودند که در روزهاى سختـــ بیارى دین خــدا آمدند.
بارها جان خود را بر کفـــ نـهاده بکـام دشمن رفتند.
چه شد که بزودى چنین بجان هم افـتادند ...؟
آنـهمه شتابـــ در برگــزیدن خلیفه براى چــه بود ...؟
و از آن شگـفتــــ تـر،
آن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفتـــــ چرا ...؟
غصهاى دارم که از شدّتش دل به خون نشسته و اندوهى دارم بهتـــ آور چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید و میان ما جدائى افکند تنها بسوى خــداوند شکایت مىبرم به همین زودى دخترتـــ از همدستـــ شدن امتتـــ بر ربودن حقش به تو خبر خواهد داد ،
همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه ، چه بسا درد دلـهائى که چون آتش در سینهاش مىجوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافتـــ او هم اکنون مىگوید و خــداوند هم داورى مىکند و او بهترین داورانستــــ ...
سلام بر شما سلام وداع کننده که نه خشمگین استـــ و نه دلتنگـــ اگر مىروم بخاطر دلتنگیم نیستـــ و اگر بمانم بخاطر بـدگمانیم به خــدا از آنچه به صـابران وعــده داده نباشد.
کلمه « زینبــــ » از دو بخش « زین » یعـنی زینتــــ وَ
« اَبــــ » یعـنی پــدر ترکیبــــ یافـته استـــ ،
و زینبــــ یعـنی زینتــــ پــدر ...
ای زبـان علــی (ع) در کــام ...!
ای زینبـــ (س) ...!
ای رسالتــــ حسین (ع) بر دوش ...!
( زنده یاد دکتر علی شریعتی )
بدون شک حضور حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب (س) نبود، کربلا در کربلا مى ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى شد. حضرت زینب علیها السلام خود سرود حماسه اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمانها سارى و جارى ساخت.
معنای کــلام زیبــای عقــیله بنـی هاشــم زینبــــ کبری(س) که فرمودند:
« ما رأیتــــُ اِلّا جَمـیلا » چیستــــ ...؟
در مجلس ابن زیاد ؛
آن گاه که آن ملعـون با نیش زبانش ...
نمکـــ به زخـم خانم زینبــــ (س) مىپاشد و براى آزردن او مىگوید:
« کَیفَــــ راَیتـُـــ صُـنعَ الّلــه بـِاَخیکَـــ وَ اَهلِ بَیتِکــــ ؛
کار خــدا را با برادر و خـانـوادهاتـــــ چگـونــه یـافـتى ؟ »
او در واقع با تعریض مىخواهد بگوید که :
دیدى خـــدا چه بـلایــى به سرتان آورد ...؟
زینبـــ علیهاالسّـلام در پاسخ درنگـــ نمىکـند ،
با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمودند :
« « ما رأیتــــُ اِلّا جَمـیلا » ؛ جـز زیبــایـى نـدیـدم ...»
ابن زیاد از پاسخ یک خانم اسیر در شگفتــــ مىمـانـد،
و ا ز این همه صبر و استقامتـــ و تسلیم او در مقابل مصیبتـــ ها "
متعّـجبـــ مىشود و قدرتـــ محاجـه را از دستــــ مىدهـد.
میـلاد حضرتــــ زینبــــ کـبری (س)"
و روز پـرسـتار بر هـمه ی شـما پـرسـتاران مـهربـان ،
دلسـوز و سختــــ کـوش مبـارکــــ باد ...
طرفــــ حسابــــ پـرسـتار فقـط خـــداستـــــ ...
چند دقیقه بعد ، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
آقا پسر ... آقا پسر .!!!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت ...
وقتی آن خانم ؛ کفشها را به او داد ؛ چشمانش برق می زد ...
و باصدای لرزان پرسید: ... شما خدا هستید ؟
... نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم.!
... متوّجه شدم " شما با خدا نسبتی دارید ...!!!
طبـع سنجد سرد و خشکـــ ستـــ .
میوه سنجد قابض و ضد اسهال استـــ .
جوشانده برگ سنجد، بهترین دارو برای اسهال کودکان استـــ.
به خاطر وجود ویتامین K در سنجد ضد خونریزی میباشد.
سنجد رفع کننده سموم معده و روده میباشد.
سردرد را " سنجد تسکین میدهد.و بادشکن و مقوی قلب است
سنجد برای کسانی که نرمی استخوان و پـوکـی استخوان و ؛
درد مفاصل مخصوصــاً زانــو درد دارند مفتید استــــ .
روش استفاده سنجــــد:
1 یک لیوان شـیر تازه + 1 قاشق غذاخوری پودر سنجـد +
1 قاشق غذاخوری عسل"
آنرا شیرین کنید و به عنوان یک میان وعده میل کنید.
این صبـحانه برای آقـایـان و خانمـها بسیار مفـید میباشد.
برگ درخت سنجد بصورت ضماد باعث میشود؛دُمَـل زود سر باز کند.
جوشاندة پوست سنجد اگر مزمزه شود ریشه دندان رامحکم میکند.
و از خـونـریـزی جلوگیری میکند ...
پوست سنجد را بجوشانید و صاف کنید سپس آن را مزمزه کند.
میوه سنجد ضدیرقان میباشد.
کسانی که تکرر ادرار و یا ادرار قطره قطره دارند سنجد بخورند.
کسانی که سکسکه میکنند ... ؛
برای درمان آن 50 دانه سنجد و یک لیوان شیر بخورند.
مصرف سنجد درمانگــر ورم کـیسة صفـراست.
سنجد باعث قوی شدن ساقها میگردد ...
به کودکان خود روزی 20 تا 50 دانه بدهید.
سنجد عامل بیماری جذام را از بین برده و. ریشه کن می کند "
سنجد برای اشخاصی که یبوست دارند مضـر استـــ .
سنجد تب بر است وَ ضد بلغم است و خاصیت ضد التهابی دارد.
سنجد کلیهها را گرم میکند و کم کالری و مقوی معده ست.
بهترین اثر سنجد، رفع کمبود ویتامین C بدن است و خوردن آن،
از ورود عفونت به بدن پیشگیری می کند.
سنجد دارای خاصیت آنتی اکسیدانی قـوی می باشد.
پخته شده سنجد به طور کامل در روغن زیتون به صورت خوراکى ؛
را برای تسکین درد مفاصل، خارش پوست و رشد موثر می دانند
پـودر" هسته و میوه سنجد آسیاب شده ؛
برای درمان بیمـاری آرتــروز " مفـیدستــــ
این گیاه یکی از سین های تشکیل دهنده هفت سین استـــ
در طبــــ سـنتی ایـــران سنجد جایگـــاه ویــژه ای دارد
ایّـاکـــَ نـَعبـُدُ وَ ایّـاکـــَ نَستـَعین
به بـارش رحمتـــِ اِلـهی در زنـدگـی تـان توّجـه کـنید و
هـر لحظـه خــدا را شُـکرگُـذار باشـید .
اگــر روزی مـوجـی در دلــتان نفـوذ کــرد و
فضای دلتان را بارانی کرد ببـارید ... ببـارید و ابر روحتان را سبک کنید.
زیبــا دیدن ؛ زیبـــا گفتن وَ زیبـــا شنیدن را باید همیشه تمرین کرد.
شاید این جمعــه بیـاید ... شــــاید
پـرده از چـهره گشـاید ... شــــاید
دست افـشان ... پای کـوبان می روم
بـر درِ سلــطان خـوبـان می روم
می روم بار دگــر مسـتم کـند
بیسـر و بی پـا و بیدسـتم کند
با همـهی لـحن خـوش آواییــم
در بـه درِ کـوچـهی تنـهاییـــم
ای دو سـه تـا کـوچـه زِ مـا دورتر
نغمـهی تـو از همــه پـر شـورتر
کـاش کـه این فاصــله را کـم کـنی
محنتـــِ این قافلـــه را کـم کـنی
کـاش کـه همسـایهی مـا میشدی
مــایـهی آسـایــش مـا میشدی
هـر کـه بـه دیـدارِ تـو نـایـل شـود
یکــ شــبــــِ حـلالِ مسـائـل شـود
هـر چـند حضـرتـــــ حجتـــــ ( عج ) "
از نظر ما غایبــــ وَ ما از فیض حضـور آن حضرتـــــ محـرومیـم؛
ولی اعمـال و راه و رسـم آن حضرتــــ را می دانیــم ...؛
یا آن بزرگــوار را " با اعمال و رفتار مان " خشنود می کنیم وَ سلامی
" هر چنـد ضعیفــــ و نـاقـابـل " خـدمتشـان می فرسـتیم ...؛
و یا آن حضرتـــ را با اعمـال نـاپسـند، نـاراضـی و نـاراحتـــ می کنیـم ...!
انتظـار ظـهور و فـرج اِمـام زمـان (عج)،
بـا اذیّتــــ دوسـتان آن حضـرتــــ، سـازگـار نیستــــ ...!
هـر کس بـاید بـه فـکر خـود باشـد و ...
راهی برای ارتبـاط با حضـرت حجتـــ (عج) و فَــرَج در کار خـود پیـدا کـند،
خـواه ظـهور و فَــرَج آن حضـرتــــ دور باشـد، یا نـزدیکــــ ...!
حجت الاسلام علی بهجت فرزند ؛
عارف بینظیر عالم حضرت آیت الله محمدتقی بهجت رحمةُ الله علیه ؛
نقل میکند:
"در جریان درست کردن قفسـه کتابـــهـای (پـــدر)،
دستم زیر قفسه فلزی کتـابــــ رفت و عصب آن قـطع شد ؛
و تا استخوان برید.
در بیمارستان دستم جراحی شد و آن را بخیـه کردند.
بعد از گذشت چهار پنج ماه دستم خیلی درد گرفت ؛
و به تدریج درد آن شـّـدت یافت و من نگـران شده بودم .
ولی در این باره به پدرم چیزی نگفتم چون نگران میشدند "
و تأکید میکردند که همان ساعت به پزشک مراجعه کنم .
یک روز هنگامی که پدرم از حرم امام رضــا علیه السّـلام "
به دفـتر برگـشته بودند"
ایشان مطلبی را گفتند که شنیدم ولی توّجـه نداشتم .
نیـم ساعت بعـد جمله پدرم به یادم افتـاد.
که فرمودند " اگر کسی جایی از بدنش درد میکـند "
به هر مکانی از حرم امام رضا علیه السّـلام "
دستش را به حـرم مطـهر " بمالد و به موضع درد بکشد و
این کار را تکرار کند، دردش برطرفـــ میشـود.
هنگامی که این جملـه یادم آمـد با خـود گـفتـم:
نکند مخاطب ایشان در آن سخن، خـود من بـودم ...!
روز بعد به حـرم مشـرف شدم و دست خودم را به حرم مطـهر "مالیدم.
... این کار را روز بعد هـم چندین مرتبه تکـرار کـردم .
درد دسـتم بـهبود یافت و تاکنون هم دیگر درد نگـرفـته استـــ.
از زمــان غیبتـــــ کــبریِ "مـهدی مـوعـود (عج) تا کــنون 1140
سال شمسی1 ماه 13 روز 4 ساعت 24 دقیقه 26 ثانیه گذشته "
و زمــان ........ همچنــان در گـذر استــــ .
آیا هـنوز زمـان آن نـرسـیده کــه :
خـودمـان را برای ظـهور آن نـازنیـن بـشـر آمـاده کـنیم ...؟
چــــه انتظــار عجیبــــ و غـریبـی !
تو بین منتظران هـم " عــزیز تر از جـــان " چـه غـریبـی !
عجیبـــ تر که چه راحتــــ، نبودنتـــ شده عادتــــ،چه بی خیال تر از آنیـم ...
نــَه کـوششی نـَـه تــلاشـی ... ،
فـقط نشـسته و گـوئــیم : خـــدا کـند کـه بیـایـی ...!
شـکوه آمـدنتــــ را ببـخش بـــه چـشـمانــم
بیـــا الـــــــهـه غـربتــــ سـوار صــحـرایــی .
بـزرگـترینـــ ثــروتــــ در زنـدگــی روزمـره مـا ،
زیبــا زنـدگــی کردنــــ تــوأم بــا " آرامـشــ ستــــ.
و اگـر اخـتلافی پــدیــد آمـد ! برای حـل آن خـودتان
به نحواحســن و بارعایت ادب ، و بــدون حضـور دیگری
( . تــــــلاش کـنیـــد )
چــــــــــــرا ...؟
چـون شـما خـودتان "
بـوجـود آورنـده آن اخـتلاف بـودیـد؟
هـمیـشه فــرض کـنید ،
کسـی کـه بـایـد اختلافـــ شـما را قضـاوتـــ کـند "
سـالــها ستــــ کـــه مُـرده استــــ ...؟
مابه دنیــا آمـدهایم که : بـهترین باشیم ،
. و بـا آرامـش زندگـی را بـرای خـود بـسازیـم
قـدرتمــند کسی است :
کـه به مشکلات واختلافات زندگی،لبخندبزند.
هـر مشکلی راه حـلی دارد :
جای مشکلی که برایتان پیش آمده میتوانست"
مشکلی بزرگــتر ، برایتان پیش آیـد .
که بلطف (خــداوند) چنین نبوده است !
همیـشه، اگر بخواهیـد میتوانیـد، دربرابر همـه مشـکلات"
باکمـی صبـر و شکیبائی و گذشت پیــروز شوید !
قدرت هرکاری، دردسـتان خود شما است.
مثبت + باشــد یا - منفی .
دنیای مــا دنیای بی عیبــــ و نقص نیــستــــ ... امّا شـما
بایــد " نکـــتههای مـثبت را بیابیـد.
یکـــ سـاعتــــ زنـدگــی !
با آرامش به یکـــ قــرن بـدون آرامش زیستن می اَرزد.
پـس نتیـجــه مـی گـیریــم "
ثـروتمـنـد " زنـدگی کـنیم ...
بــهتـراستــــ تا اینـکه ثـروتـمنـد بـمیـریــم .!
بانـویِ نجیبـــِ عترتــــ و عـصمتـــ و طــهارتــــ !
خــدا را شاکریم که طعـم محبّتـــ شما را به ما چشــانده استـــ .
قُـــم ، از دیـرباز و از زمـان ائمـه (ع) ، مرکـز شیعـه بوده "
اینک قُـــم ، یک شهر نیستـــ ، یکـــ " فرهنگــــ " استــــ ،
جغـرافــی نیستــــ ، تـاریخ استــــ .
قـُــم ، ریشه در دین دارد و از چشمه سار معارفـــ " اهل بیتـــ "
سیرابــــ شـده استـــ .
قُـــم همیشه قـائــم و پیـشتاز و پیشـقدم بوده استــــ.
عـلامـه طبـاطبـائـی (ره) هنگـام روزه ، پیش از افطــار به حـرم ِ،
خـواهـرگـرامیِ امـام رضـــا (ع) مشرفـــ می شـدند "
و با بوسـه بر مـزار این بانـوی محـترم ، روزه خود را می گشودند .
مدفن حضرت معصـومه (س) و توصیه امامان بر زیارت قبر مطهّرشـان،
بر رونق و موقعیتـــ و جاذبـه معنـوی این شهر می افـزاید و بتدریـج ،
کتابخــانه ها و مـدارس دینــی ...
به دستـــِ مرحوم آیتـــ الله شـیخ عبـدالکریم حائری یزدی (ره) "
در سال 1310 هـ .ش . حوزه علمیه قـُـم "
تأسیس و احیــاء می شود.
زائـران بارگـاهش و پـروانـگان شـیفته حـرمش از سراسر ایـران "
بلکه از کشـورهای مختلفـــ می آینـد ...،
تا دل را در کوثر زیارتش صفا بخشند و از علوم اهل بیت بهره گیرند .
عظمت و شکوهی که این شهر و این حریم دارد ،
ریشه در باورهای مقدّس مسلمانان و دلدادگان این خاندان دارد .
اینها سـرمایه های مـا شیعیان ستـــ .
خــدا کند که این سـرمایه های گرانقـدر" را حفظ کنیم .
حـرم فـاطمـه معصـومـه (س) ،
یکــ مـهد معنـوی تربیتـــ روح و مرکـز تعلـیم کمال استــــ ؛
اگــر زائـر را چشمی بینــا و قلبــی آگـاه باشـد ...
آنکـه عشق و شوق داشته باشد ، به زیارتـــ می رود .
زیارتـــ ، زبان علاقـه و ترجمان وابستگی قلـبی استــــ .
وادی زیارتــــ ، وادی عشق و علاقـه و عرفــان استــــ .
خوشا به حال آنکه در این گــونـه " اماکـن مقـدسـه "
طیّب و طاهر گردد و زندگی را در مسیر خداپسندانه از سر گیرد .
ای ... معصــومه عصمتـــ آمـوز ...! ای کـریمــه اهل بیتــــ ...!
ما همـه محتاجـیم و نیـازمنــد .
نیـاز ما به قـدر کــرم شماستــــ . مـا را در دو دنیــا رهــا نکنید .
پیــامبــر گــرامـی اسـلام می فــرمـاینـد:
هر انسانیکه ادعـای ﻣﺆمنی می کند"و ایمـانـش به خــدا بیشتر باشد"
به همسرش بیشتر ابــراز عــلاقـه و محبّتــــ می کـند .
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﻋﺪﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﺑـﻬﺸﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺍﺩﻩﺍند.
ﺑــﻪ ﮔﻔﺘـﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑـﺰﺭﮔـﺎﻥ:
ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ می شـد ﺣﺘﻤــاً " ﻃــﺎﻭﻭﺱ " ﺑﻮﺩ ...
ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ می شـد ﺣﺘﻤــاً " ﺁﻫـــﻮ " ﺑﻮﺩ ...
ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﺣﺸﺮﻩ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ می شـد ﺣﺘﻤــاً" ﭘــــﺮﻭﺍﻧـــﻪ " ﺑﻮﺩ ..
ﺍﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪ ... ﺗﺎ ﺧـﻮﺍﻫـﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣـــﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ
ﻋـﺸـﻖ ...
ﺯﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳـﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍتــــِ ﺧـﺪﺍونـدﺳـتــــ ...
ﺗﺎ ﺣـﺪﯼ ﮐـﻪ ﯾـکـــ ﮔـُﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﺿـﯽ ﻣﯿـﮑﻨﺪ "
ﻭ ﯾکـــ ﮐﻠـﻤﻪ محبّتـــ آمـیز " قـلبشــ را آرام ...
ﭼﻨـﺎﻥ ﺑﺰﺭگــــ ﺳتــــ و با عظـمتــــ ؛ ﮐــﻪ :
ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭﻫﺎﯼ ِﺑـﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﭘـِﺪﺭﺵ ﻣﯽﮔﺸﺎﯾﺪ؛
ﺩﺭﺟـﻮﺍﻧـﯽ ﺩﯾـﻦِ ﺷـﻮﻫـﺮﺵ ﺭﺍ ﮐـﺎﻣـﻞ ﻣﯿـﮑﻨﺪ ...
ﻭ ﻫـﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣــﺎﺩﺭ ﻣﯿﺸـﻮﺩ ﺑـﻬﺸتـــ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺍﻭﺳتـــ ...
پَــســ با احتـــرام " ﻗـَـﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑـِـﺪﺍﻧﯿـــﻢ !
خـداوند مـهربان "در طبیعتــــ موجوداتــــ بسـیار زیبـایی را آفــرید.
سـتارگـان درخشان ... مـاه و خـورشـید تـابـان ...
که با آفـتابـــ طـلایـی اش بـه زمـین گـرمـا و انـرژی می بخشد.
دریا وَ آسمان آبی " با پـرندگـان زیبـایی چـون "
قـوی سـفیـد؛ و طـاووس رنگـارنگــــ ...
زمین سرسبز و درختـانی با برگــهای سـبز و خــُرم "
و گُـلهای رنگارنگـــ با بـوی خـوش و زیبــــــا ...
ولی هیچ موجودی را جذابتر و تصویری را زیباتر از زن به نمایش نکشید ...
زیرا زن اِلـهام گرفتــه از تمـام عناصــر زیبـای طبیعتـــ استــــ و ...
زیباییهای طبیعت " در زن خلاصه شده و علاوه براین بالاترین و باکمالاترین "
چیزی که در زن وجود ودارد ... ... ...
مهر و محبت و احساساتـــ لطیفـــ است که در هیچ موجودی وجود ندارد .
زن درنظام هستی ؛ یک شاهکــار به تمـام معنـااستـــ "
وَ در نـظام آفـرینـشـــ بـی نـظیــر استــــ .